هر کارآفرینی شرکتش را با چشم انداز روشنی از موفقیت شروع میکند. محیط شگفت انگیزی ایجاد خواهید کرد و باهوشترین آدمها را استخدام خواهید کرد تا به تیمتان بپیوندند. در کنار هم محصول زیبایی خواهید ساخت که مشتری ها را ذوق زده کند و دنیا را کمی بهتر کند. چیز کاملا شگفت انگیزی خواهید ساخت. بعد از کار شبانه روزی برای محقق کردن چشم اندازتان، چشم باز میکنید و میبینید که کارها طبق برنامه پیش نرفته اند. شرکتتان طبق سخنرانی جک دورسی[1] که در زمان شروع شنیده بودید شکوفا نشده است. محصولتان ایراداتی دارد که درست کردنش خیلی سخت است. بازار دقیقا همان وضعیتی را ندارد که فکر میکردید داشته باشد. کارمندانتان دارند اعتماد به نفسشان را از دست می دهند و بعضی از آنها تركتان کرده اند. بعضی از کسانی که رفتند بسیار باهوش بودند و حالا کسانی که مانده اند دو دل هستند که آیا ماندن کار معقولی هست با خیر، موجودی نقدتان رو به کاهش است و سرمایه گذارتان می گوید که با توجه به فاجعه اقتصادی قریب الوقوع اروپا، جذب سرمایه کار بسیار سختی خواهد بود. سپس نبرد رقابتی ای را می بازید. مشتری وفاداری را از دست می دهید. کارمند خوبی را از دست می دهید. درها شروع می کنند به بسته شدن. کجای کار را اشتباه رفتید؟ چرا شرکتتان آن طورکه تصور می کردید عمل نکرد؟ آیا اساسا شایستگی این کار را دارید؟ رؤیاهایتان به بومی تبدیل می شوند و خودتان را درون مخمصه می بینید.
درباره مخمصه
زندگی مخمصه است. کارل مارکس
- مخمصه وقتی است که از خودت میپرسی از اول چرا شرکت را راه انداختی .
- مخمصه وقتی است که مردم می پرسند چرا دست از کار نمی کشی و جوابی برایشان نداری. مخمصه وقتی است که کارکنان فکر می کند داری دروغ میگویی و تو فکر میکنی شاید حق با آنها باشد.
- مخمصه وقتی است که غذا دیگر مزه نمی دهد
- مخمصه وقتی است که اعتقادی به مدیرعاملی خودت در شرکت خودت نداشته باشی، مخمصه وقتی است که میدانی ورای توانایی ات در این موقعیت قرار گرفته ای و میدانی کس دیگری هم نمی تواند جایت را بگیرد.
- مخمصه وقتی است که همه فکر می کنند آدم سبک مغزی هستی اما کسی اخراجت نمی کند.
- مخمصه وقتی است که خود کم بینی تبدیل به تنفر از خود می شود. و مخمصه وقتی است که داری با کسی حرف میزنی ولی یک کلمه از حرف هایش را هم نمیفهمی، زیرا مخمصه مدام توی گوشت میپیچد.
- مخمصه وقتی است که می خواهی درد را ساکت کنی. مخمصه یعنی ناراحتی۔
- مخمصه وقتی است که به تعطیلات میروی تا حس بهتری پیدا کنی اما حالت بدتر می شود
- مخمصه وقتی است که دور تا دورت پر از آدم است اما کاملا تنها هستی، مخمصه هیچ رحمی ندارد.
- مخمصه سرزمین وعده های توخالی و رویاهای درهم شکسته است. مخمصه عرقی سرد است. مخمصه جایی است که دل و روده ات آن قدر به هم می پیچد که حس میکنی هر لحظه ممکن است خون بالا بیاوری
- مخمصه با شکست یکی نیست، اما منجر به شکست می شود. به خصوص اگر ضعیف باشی. فقط اگر ضعیف باشی. بیشتر افراد قدرت کافی را ندارند.
تمام کارآفرین های بزرگ از استیو جابز گرفته تا مارک زوکربرگ درگیر مخمصه بوده اند و سعی خودشان را کرده اند، پس تنها نیستی، اما این حرف لزوما این نیست که موفق خواهی شد. ممکن است از پسش برنیایی. برای همین است که اسمش «مخمصه» است. مخمصه همان جایی است که عظمت از آن ناشی می شود.
- چند چیز که ممکن است به درد بخورد یا نخورد:
هیچ پاسخی برای مخمصه وجود ندارد، اما برخی چیزها را که به من کمک کرد در اینجا می آورم:
- همه اش را به دوش نکشید. بدیهی است که فکر کنید چیزهایی که شما را آزار می دهند باعث آشفتگی بیشتر کارکنان خواهد شد. این تصور درست نیست. اتفاقا برعکسش درست است. هیچ کس بیشتر از کسی که بیشترین مسئولیت را دارد زبان ها را جدی نمی گیرد. هیچ کس بیشتر از شما آن را حس نمی کند. طبیعتا نمی توانید همه بار مسئولیت هایتان را با بقيه در میان بگذارید، اما هر باری را که می توانید در میان بگذارید. بیشترین تعداد ذهن ممکن را درگیر مسئله کنید، حتی اگر مسئله ها نشانگر تهدیدهای وجودی باشند. وقتی آپسویر را اداره می کردم و داشتیم معامله های رقابتی زیادی را از دست میدادیم، همه را دور هم جمع کردم و به همه آدم های شرکت گفتم که دخلمان دارد می آید و اگر جلوی خونریزی را نگیریم. خیلی زود خواهیم مرد. هیچکس حتی پلک نمیزد. تیممان عزمش را جزم کرد، محصولی برنده ساخت و مرا از مهلکه نجات داد.
- منچ بازی نمی کنید این بازی لعنتی شطرنج است. کسب وکارهای فناور معمولا بسیار پیچیده هستند. فناوری زیربنایی تغییر می کند، رقبا تغییر می کنند، بازار تغییر می کند و آدم ها هم جابه جا می شوند. درنتیجه، مثل بازی کردن شطرنج سه بعدی در پیشتازان فضا[2] است همیشه چیزی در حال تغییر و جابه جایی است. فکر می کنید حرکتی ندارید؟ چطور است شرکتتان را عرضه عمومی کنید، درحالی که درآمد سال قبلتان ۲ میلیون دلار بوده و ۳۴۰ کارمند دارید و برنامه تان رسیدن به درآمد ۷۵ میلیون دلار در سال آینده است؟ من این حرکت را انجام دادم. من این کار را در سال ۲۰۰۱ انجام دادم که به بدترین زمان عرضه عمومی سهام یک شرکت فناور معروف است. من این کار را درحالی انجام دادم که به اندازه شش هفته موجودی نقد برایم باقی مانده بود. همیشه حرکتی وجود دارد.
- به اندازه کافی به بازی ادامه بدهید بلکه شانستان گل کند. در عرصه بازی فناوری، فردا هیچ شباهتی به امروز ندارد. اگر عمرتان به دیدن فردا قد بدهد، ممکن است به جوابی دست پیدا کنید که امروز بسیار بعید به نظر می رسد
- به خودتان نگیرید. وضعیت نامساعدی که در آن قراردارید، احتمالا کاملا تقصیر شماست. شما آدم ها را استخدام کردید. شما تصمیمات را گرفتید. اما وقتی کار را به عهده گرفتید، می دانستید خطرناک است. هرکسی ممکن است اشتباه کند. هر مدیرعاملی مرتکب هزاران اشتباه می شود. ارزیابی خودتان و دادن نمره مردودی کمکی نمی کند.
- اینجاست که معلوم می شود آدم چند مرده حلاج است. اگر می خواهید عالی باشید، چالش کار همین است. اگر نمیخواهید عالی باشید، اصلا از اول نباید شرکت راه می انداختید.
[1] Jack Dors : مدیر عامل و یکی از بنیانگذاران توئیتر
[2] Star Trek